دلتنگ باران

وقتی باران ترانه عشق میخواند پر میکشم به خیال دلتنگی هایت و خط خطی مکنم دیوار قلبت را ...باران هنوز ببار

دلتنگ باران

وقتی باران ترانه عشق میخواند پر میکشم به خیال دلتنگی هایت و خط خطی مکنم دیوار قلبت را ...باران هنوز ببار

تکه تکه برای او

 

 

از کوچه های خیس غربت صدای باد به گوش میرسد. 

باد که می آید قاصدکم را با خود می آورد تا تنها خبری این حجم سنگین دلتنگی را بشوید از دلم. 

من لحظه ها سالها  

                       دلم را تکه تکه برای او گریسته ام . 

                                                                 شاید ببخشایدم نگاهی . 

آسمان تب کرده است و حالش در تب وتابی دیگر  

 صدای به گوش کوچه غربت  می رسد. 

 قاصدکها آواز می خوانند و باد آنها را می رقصاند 

ومن بی خبر از آنکه دلم تکه تکه آب شده به سوی او میشتابم!!! 

و این هست روزگار

«سکوت سرشار از ناگفته‌هاست»


 

دلتنگیهای آدمی را
باد ترانه
‌ای می
خواند،
رویاهایش را
آسمان پرستاره نادیده می
گیرد،

و هر دانه برفی
به اشکی
نریخته میماند.


سکوت، 
سرشار از سخنان ناگفته است؛
از حرکات ناکرده،
اعتراف به عشق
های نهان
و شگفتی
های
بر زبان نیامده.

در این سکوت،
حقیقت ما نهفته است.
حقیقت تو
و من.

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می
کنم
که چراغ
ها و نشانه
ها را
در ظلمات
مان
ببیند.

گوشی
که صداها و شناسه
ها را
در بیهوشی
مان

بشنود.

برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد.

و زبانی 
که در صداقت خود
ما را از خاموشی
خویش
بیرون کشد
و بگذارد
ار آن چیزها که
در بندمان کشیده است
سخن بگوییم.  

گاه 
آنچه ما
را به حقیقت می
رساند
خود
از آن عاری است.

زیرا
تنها حقیقت است
که رهایی می بخشد

   

از بختیاری ماستـ شاید ـ
که  آنچه می
خواهیم
یا به دست نمی
آید
یا از دست می
گریزد. 

میخواهم آب شوم
در گستره افق
آنجا که دریا به آخر می
رسد
و
آسمان آغاز می
شود.

می
خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته
یکی شوم.

حس می
کنم و می
دانم
دست می
سایم و می
ترسم
باور می
کنم و امیدوارم
که
هیچ چیز با آن به عناد
برنخیزد.

می
خواهم آب شوم
در گستره افق
آن جا که دریا به آخر می
رسد
و آسمان آغاز می
شود. 

چند بار امید بستی و دام برنهادی
تا دستی
یاری
دهنده،
کلامی مهرآمیز،
نوازشی ،
یا گوشی شنوا
به چنگ آری؟

چند بار
دامت را تهی یافتی؟

از پای منشین!
آماده
شو که دیگر بار و
دیگر بار
دام بازگُستری. 

پس از سفرهای بسیار و عبور
از فراز و فرود امواج این دریای طوفان‌خیز،
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم؛
بادبان برچینم؛
پارو وا نهم؛
سُکان رها کنم؛
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو گیرم
آغوشت را بازیابم.
استواری امن زمین را
زیر پای خویش.
 

پنجه در افکندهایم
با دست
های
مان
به جای رها شدن.

سنگین سنگین بر دوش می
کشیم
بار دیگران را
به جای همراهی کردنشان.

عشق ما نیازمند رهایی است
نه تصاحب.

در راه خویش
ایثار باید
نه انجام وظیفه. ......

... 

سروده‌هایی از: مارگوت بیکل
ترجمه و صدای: احمد شاملو
موسیقی و پیانو: بابک بیات    

پدر دوستت دارم

 ای راز نشکفته حقیقت,ای اسطوره بی پروای تاریخ,ای بزرگ مرد آفرینش,ای مولایم علی میلادت مبارک 

                                           

 واما 

 ای باور زیستن ,ای مأمن آرامش, ای تکیه گاه سختیها, ای آغوش گرم زندگی ای همسرم ,ای مرد من  

 

  بنام خالق تو 

 

می ستایمت امروز و هر روز دیگر , می پرستمت امروز و هر روز دیگر , می شناسمت امروز و هر روز دیگر,می نگارمت بر صفحه زندگی نامت را بر بلندای قله موفقیت , بر بلندای کوه استقامت,می خوانمت با آواز مرغ حق ,به شکوه آسمان وعظمت دریا, می بوسمت دستان مهربانت را به یمن امروز و هر روز دیگر... 

روزت مبارک ای مهربانترین همسر دنیا 

 

 

 و اما

پدر دوستت دارم .روزت مبارک .دختر کوچولوت آی سا