آه ای خدا
چرا غم تا سحر گریان شده چرا این آسمان عریان شده؟
چرا کودک من نالان شده این رعد وبرق غّران شده؟
چرا این روزگار سرنوشت با من چنین عصیان شده؟
چرا این دل من لرزان شده شوریده و سرگشته و ویران شده؟
آخر چرا این دخت دین ام البنین سوی خدا راهی شده
بی ما چرا راهی شده؟!
یارب برس بر داد ما
بر حرمت زهرای ما
روشن کن این ابصار ما
بنام خالق دوستی ها و دلتنگیهایم
آغاز میکنم سفری در نیمه بهار
همراه همسفر زندگی ام محمدرضا
و مهتاب آسمان عشقمان آی سا
و شما همسفران مهربان